مقدمه: امروزه جوشکاری با الکترود دستی پوشش دار یا SMAWی (Shielded Metal Arc Welding) پرمصرف ترین نوع جوشکاری در میان جوشکاریهای قوس الکتریکی میباشد. در طول عملیات جوشکاری معمولاً عوامل زیانآور مختلفی از قبیل فیوم ها، گازها، گرما، صدا و پرتو فرابنفش تولید میشوندکه از دیدگاه بهداشت شغلی، مهمترین این عوامل فیومهای جوشکاری میباشند. مطالعه حاضر سعی دارد تا با مقایسه تراکم عددی و جرمی فیومهای منتشره در فرآیندهای جوشکاری SMAW مشخص کند که کدامیک از تراکمهای عددی یا جرمی شاخص بهتری از مواجهه با فیومها را در فرآیندهای جوشکاری نشان میدهد.
روش کار: این در مطالعه حاضر، دستگاه پایشگر گردوغبار GRIMM مدل ۱,۱۰۶ برای ارزیابی تراکم عددی و جرمی فیومهای جوشکاری SAMW بر روی استیل زنگ نزن ۳۰۴ با ضخامت ۴/۰ میلی متر مورد استفاده قرار گرفت. نمونه برداری از هوا به منظور پایش ذرات در فاصله ۴۱ سانتی متری که نماینده ناحیه تنفسی اپراتور جوشکار میباشد، انجام شد. سنجش تراکم عددی و جرمی فیومها در شرایطی صورت گرفت که ولتاژ ۲۵ ولت و قطبیت الکترود بهصورت جریان مستقیم الکترود مثبت یا DCEPی(Direct Current Electrode Negative) بود.
یافته ها: میزان تراکم عددی و جرمی کلی فیومهای جوشکاری در ناحیه تنفسی اپراتور جوشکار به ترتیب ۱۱۴۰۴۵۱ ذره بر لیتر و µg/m۳ ۱۱/۱۶۳۱ است. بیشترین تراکم عددی مربوط به ذرات در ردیف اندازه ۳۵/۰ تا ۵/۰ میکرومتر (NC۱) با ۹۳۸۹۷۶ ذره بر لیتر و کمترین آن مربوط به ذرات در ردیف اندازه ۵ تا ۵/۶ میکرومتر (NC۷) و ذرات بزرگتر از ۵/۶ میکرومتر (NC۸) به ترتیب با ۲۸۸ و ۴۶۳ ذره بر لیتر بود. همچنین، بالاترین میزان تراکم جرمی مربوط به ذرات در ردیف اندازه ۳۵/۰ تا ۵/۰ میکرومتر (MC۱) و ذرات بزرگتر از ۵/۶ میکرومتر (MC۸) به ترتیب با میزان ۴۵۰ و µg/m۳ ۳۵۵ میباشد.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که بین تراکم عددی و جرمی به عنوان دو شاخص ارزیابی ذرات در محدوده سایزی تطابق وجود ندارد و با کوچکتر شدن سایز ذرات این عدم تطابق مشهودتر است. از آنجایی که ذرات کوچکتر به قسمتهای تحتانی دستگاه تنفسی نفوذ میکنند و پتانسیل بالاتری برای اعمال اثرات نامطلوب بهداشتی را دارند، لزوم سنجش و ارزیابی ذرات در ردیف اندازههای مختلف و بخصوص کسر ریزتر ذرات احساس میشود. لذا تصور میشود صرفا در نظر گرفتن تراکم جرمی و عدم توجه به تراکم عددی در ارزیابی مواجهه با ذرات در محیطهای کار صنعتی و به خصوص در فرآیند جوشکاری، ارزیابی صحیح و درستی از اثرات بهداشتی فیومهای جوشکاری به عنوان سم سیستمیک ارگانهای بدن منعکس نخواهد کرد.
مقدمه: استرس گرمایی درصنایع ریختهگری و دایکاست و راهسازی یکی ازمخاطرات زیان آور درمحیط کارمی باشد که نه تنها باعث بیماری های ناشی ازکار میگردد بلکه ازنظرعملکرد وایمنی کارگران نیز مهم است. ازآنجایی که شاخصهایی که برای ارزیابی استرس گرمایی مورد استفاده میگیرند بسیار زیاد هستند انتخاب یک شاخص مناسب سخت است.هدف ازانجام این مطالعه تعیین شاخص بهینه استرس حرارتی درصنعت ریختهگری ذوب فلزات و دایکاست و راهسازی به روش FAHP و Topsis میباشد.
روش کار: جهت تعیین شاخص بهینه استرس حرارتی در صنعت ریختهگری، ذوب فلزات و دایکاست ، ابتدا معیارها که شامل دقت اندازه گیری و راحتی اندازهگیری، جامعیت ، زمان، هزینه، معیار همبستگی میباشد توسط خبرگان تعریف شده و سپس بر اساس این معیارها بهترین شاخص استرس حرارتی طبق نظرات گروهی صاحب نظران و با استفاده از روش سلسله مراتبی فازی FAHP و Topsis تعیین شدند.
یافته ها: نتایج حاصل از این بررسی نشان میدهد که با توجه به معیارها و شرایط موجود شاخص WBGT، P۴ SR در سه صنعت ریختهگری، دایکاست و راهسازی به ترتیب رتبه اول و دوم را بهخود اختصاص دادند.
نتیجه گیری: این تحقیق نشان میدهد که شاخص WBGT با توجه به معیارهای جامعیت، دقت، هزینه، همبستگی با استرینها ، راحتی و زمان بهترین شاخص ارزیابی استرس حرارتی در سه صنایع ریختهگری، دایکاست و راهسازی و مهمترین علت قرارگیری شاخص HSI در رتبههای آخر پیچیدگی و هزینه بر بودن محاسبات آن میباشد.
مقدمه: درصد بالایی از اختلالات اسکلتی - عضلانی محیط کار به علت وضعیت بدنی نامناسب و طراحی غیر ارگونومیک ایستگاه کار در حین برداشتن و جابه جایی بار میباشد. برای اجتناب از این صدمات باید مشاغل به گونه ای طراحی شوند تا ریسک فاکتورهای ارگونومی را به طور مناسبی کنترل کرد. هدف از این مطالعه به کارگیری اقدامات مداخله ای ارگونومیک برای کاهش ریسک فاکتورهای ارگونومیک در واحد کیسهگیری یک کارخانه تولید مواد معدنی پودری میباشد.
روش کار: این مطالعه به صورت مقطعی بر روی ۲۰ نفر از کارگران بخش کیسهگیری انجام شد. شناسایی ریسک فاکتورهای ارگونومیکی از طریق فیلم برداری، بررسی پروندههای پزشکی، مصاحبه با کارگران و نیز استفاده از روش REBA صورت گرفت. مداخلات انجام شده، شامل تغییر ارتفاع نوار نقاله و استفاده از پالت فنری(Spring table) بود. آنالیز دادهها با استفاده از آزمون تی - تست زوجی بهوسیله نرم افزار SPSS ۱۸ انجام شد.
یافته ها: قبل از انجام مداخله ارگونومیکی، در مجموع ۷۵ درصد پوسچرهای ارزیابی شده توسط روش REBA نمره ۸- ۱۰ (سطح خطر بالا) و ۲۵ درصد آنها نمره ۱۱ تا ۱۵ ( سطح خطر خیلی بالا) را به دست آوردند که به ترتیب سطح اولویتهای اقدام اصلاحی ۳و ۴ را نشان میدهند. پس از اجرای مداخلات ارگونومیکی، در مجموع ۹۰ درصد از پوسچرهای آنالیز شده سطح اولویت اقدام اصلاحی ۲ با سطح خطر متوسط و ۱۰ درصد پوسچرهای آنالیز شده باقیمانده سطح خطر بالا را نشان دادند. مقایسه نتایج به دست آمده روش REBA قبل و بعد از انجام مداخله اختلاف معناداری را نشان داد (P-Value <۰,۰۵).
نتیجه گیری: براساس یافتههای حاصل از این پژوهش، بهکارگیری مداخلات ارگونومیکی سطح اقدامات اصلاحی را به مقدار زیادی کاهش داده و ممکن است قادر به بهبود پوسچرهای مرتبط با کار باشد.
مقدمه: مواجهه با گردو غبار ناشی از ذرات سیلیس کریستالی میتواند سلامت کارگران مشاغل مختلف مانند ریختهگری، سنگ کوبی، سنگ زنی، فعالیتهای ساختمانی، مقره سازی، صنایع شیشهگری و سندبلاست را به طور جدی به خطر بیاندازد. هدف از مطالعه حاضر، ارزیابی میزان مواجهه با سیلیس کریستالی و تعیین ریسک مرگ و میر ناشی از سیلیکوزیس و سرطان ریه در اثر مواجهه با سیلیس در بین کارگران یک صنعت مقره سازی بود.
روش کار: نمونه برداری فردی از ۶۰ کارگر مرد این صنعت با کمک سیکلون نمونه برداری نایلونی ۱۰ میلی متری و فیلترهای ممبران با قطر ۳۷ میلی متر و منافذ ۸/۰ میکرون صورت گرفت. نمونهها مطابق روش۷۶۰۱ انستیتو بین المللی ایمنی و بهداشت حرفهای آمریکا (NIOSH) آماده سازی و بهوسیله طیف سنجی مرئی تعیین مقدار شدند. ارزیابی ریسک مرگ و میر در اثر سیلیکوزیس ناشی از مواجهه با سیلیس کریستالی با استفاده از مدل Mannetje و همکاران برای بازه زمانی۱۰ ساله صورت گرفت. میزان مرگ و میر در اثر سرطان ریه با استفاده از مدل رگراسیون خطی استنتاج شده از مطالعه Rice و همکاران محاسبه گردید.
یافته ها: بیشترین میزان مواجهه با سیلیس در واحد بسته بندی مواد (mg/m۳ ۲۸/۰±۵۴/۰) و کمترین میزان مواجهه در قسمت کوره (mg/m۳ ۰۱/۰±۰۲/۰) صنعت مورد بررسی بود. به طور کلی در همه نمونهها، غلظت سیلیس کریستالی بالاتر از حد مجاز مواجهه شغلی توصیه شده توسط انجمن متخصصین بهداشت صنعتی آمریکا (ACGIH)د(mg/m۳ ۰۲۵/۰) بود. طبق مدل Mannetje و همکاران، میزان مواجهه تجمعی ۲۵ درصد افراد مورد مواجهه در دامنه ۰ تا ۹۹/۰ قرار میگیرند که نشان دهنده مرگ ۱ نفر در هر هزار نفر میباشد. در این مطالعه ریسک مرگ و میر بر اثر سرطان ریه بر اساس مدل خطی Rice و همکاران در دامنه ۹۴-۷ نفر در هر هزار نفر کارگر مواجهه یافته با سیلیس به دست آمد.
نتیجه گیری: به طور کلی میانگین مواجهه حسابی و هندسی سیلیس کریستالی افراد مورد آزمون، بالاتر از حدود توصیه شده شغلی بود. ریسک مرگ و میر ناشی از سیلیکوزیس برای بیشتر کارگران مقره سازی بالاتر از ۱ در ۱۰۰۰ (سطح غیر قابل قبول ریسک) تعیین گردید. تخمین مرگ و میر ناشی از سرطان ریه بهعلت مواجهه با سیلیس نیز سطح بالایی از ریسک مرگ و میر را نشان میداد.
مقدمه: استرس حرارتی یکی از عوامل زیان آور فیزیکی محیط کار است که می تواند باعث اختلال در عملکردهای شناختی افراد شود. هدف از این تحقیق بررسی اثر سطوح مختلف گرما بر روی میزان توجه و زمان واکنش در شرایط آزمایشگاهی بود.
روش کار: در این مطالعه تجربی ۳۳ نفر از دانشجویان دانشکده بهداشت شامل ۱۷مرد و۱۶زن با میانگین و انحراف معیار سنی۱/۲۲ (±۳/۲) مورد بررسی قرارگرفتند. پس از ۵/۱ ساعت مواجهه با دو سطح دمای C°۲۲ و C°۳۷ ،درصد توجه افراد با استفاده از آزمون عملکرد پیوسته و زمان واکنش آنها با استفاده از دستگاه سنجش زمان واکنش اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ۲۰ تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج آزمونهای توجه وزمان واکنش نشان داد که با افزایش دما، میانگین میزان توجه کاهش و زمان واکنش افزایش مییابد که از نظر آماری این تفاوتها معنادار بود (۰۰۱/۰˂P).درصد توجه درشرایط مواجهه با دمای ۲۲درجه سانتیگراد بهطور معناداری بیشتر از میزان مربوطه در دمای ۳۷ درجه سانتیگراد بود (۰۰۱/۰˂P). زمان واکنش درشرایط مواجهه با دمای ۳۷ درجه سانتیگراد بهطور معنی داری بیشتر از میزان مربوطه در دمای ۲۲ درجه سانتیگراد بود (۰۰۱/۰˂P).
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که گرما از طریق افزایش زمان واکنش و کاهش درصد توجه افراد منجربه افت عملکردهای شناختی آنها میشود. بنابراین در پستهای کاری مانند اتاقهای فرمان و صنایع مختلف که نیاز به توجه، تمرکز و عکسالعمل سریع دارند در نظر گرفتن و بهینهسازی شرایط گرما به منظور افزایش سطح توجه و کاهش زمان واکنش ضروریست.
مقدمه: با وجود تلاشهای مداوم برای کاهش خطای انسانی در سیستمهای مختلف، اشتباهات و رفتار نا ایمن علت اصلی وقوع حوادث در محیط کار میباشد. مطالعات زیادی برای شناسایی و بهبود خطای انسانی در سالهای اخیر انجام گرفتهاند. تعداد زیاد مطالعات خطای انسانی با تنوع بالای مباحث، مرور کلی در این زمینه را برای محققان دشوار ساخته است. بنابراین یک مرور سیستماتیک مطالعات گذشته، بهترین راه برای به اشتراک گذاشتن یافتههای مفید مطالعات و در دسترس قرار گرفتن گرایشات مطالعات آینده در زمینه خطای انسانی میباشد.
روش کار: مقالات بعد از جستجوی سیستماتیک در پایگاههای داده معتبر، بر اساس عنوان مقاله، سال انتشار، عنوان مجله/کنگره، شهر/ منطقه، سطح سازمان بندی، شغل مورد بررسی، نوع سازمان و روش استفاده شده رمزگذاری شدند و به بررسی دقیق براساس کدبندیها پرداخته شد.
یافته ها: سه گروه مطالعات خطای انسانی شناسایی شدند. گروه اول مطالعات از جنبه مدیریت ایمنی، ارزیابی و برنامه ریزی ایمنی به بررسی خطای انسانی پرداختهاند. گروه دوم تاثیرات خصوصیات فردی مثل رفتار فرد، ادراک و میزان آموزش را بر میزان خطای انسانی بررسی کردهاند. گروه سوم اطلاعات حاصل از حوادث پیشین را برای بهبود رفتار افراد و کاهش خطای انسانی به کار گرفتهاند. بهمنظور تعیین بهتر گرایشات مطالعات، از جنبههای زمانی و موضوعی به بحث راجع به مباحث پرداخته شده است.
نتیجه گیری: در آخر، در این مطالعه مروری، شکافهای مطالعاتی مرتبط با خطای انسانی شناسایی و راهکارهای مناسب ارایه گردید.
مقدمه: نانوالیاف ساخته شده از طریق فرآیند الکتروریسی گزینه مناسبی جهت ساخت بسترهای فیلترکننده ذرات ریز مقیاس معرفی شده اند. مطالعه حاضر با هدف ساخت بسترهای نانولیفی پلی اورتان از طریق فرآیند الکتروریسی و بررسی تاثیر پارامترهای مختلف از قبیل دانسیته فشردگی، سرعت سطحی فیلتراسیون و نوع ذره تست بر راندمان فیلتراسیون نانو ذرات از هوا و عامل کیفیت بسترهای نانولیفی پلی اورتان انجام گرفت.
روش کار: بسترهای نانولیفی از طریق فرآیند الکتروریسی محلول پلیمر پلی اورتان (۱۵ درصد وزنی) با سیستم حلال متشکل از دی متیل فرمامید و تتراهیدروفوران با نسبت اختلاط ۳ به ۲ تولید گردیدند. سپس سیستم تست عمل کرد فیلتراسیون در آزمایش گاه گروه مکانیک سیالات دانشگاه هانیانگ کشور کره جنوبی ساخته شد و راندمان فیلتراسیون و افت فشار بسترهای تولیدی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها: افزایش مدت زمان الکتروریسی، موجب افزایش دانسیته فشردگی، افت فشار اولیه و راندمان فیلتراسیون بسترها می شود وعامل کیفیت بسترها به دلیل افزایش افت فشار کاهش می یابد. با افزایش زمان الکتروریسی از ۱۵ دقیقه به ۴۵ دقیقه، افت فشار بستر از ۷ به ۳۲ پاسکال افزایش یافته و میانگین درصد کارایی به طور متوسط بین ۱۰-۹ درصد برای ذرات تست KCl و DEHS اضافه شد.هم چنین نتایج نشان داد که با افزایش سرعت سطحی از ۲ سانتی متر در ثانیه به ۵ و ۱۰ سانتی متر در ثانیه، راندمان فیلتراسیون برای ذرات با اندازه کم تر از ۴۲۵ نانومتر و عامل کیفیت در تمامی سایزها کاهش می یابد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج فوق می توان نتیجه گیری نمود که بسترهای ساخته شده از لحاظ راندمان فیلتراسیون و عامل کیفیت مقادیر قابل قبولی را به منظور کاربردهای فیلتراسیونی دارا می باشند. علاوه براین ضخامت و وزن پایه کم و هم چنین سهولت در تولید نیز از دیگر مزایای بسترهای نانولیفی نسبت به بسترهای معمول می باشد.
مقدمه: اثرات سوء ترکیبات آلی فرار از اختلالات جزیی تا سرطان زایی برخی ترکیبات نظیر بنزن، شناخته شده اند. هدف از این مطالعه تعیین میزان مواجهه شغلی با ترکیبات BTEX در یک صنعت خودروسازی و ارزیابی ریسک بهداشتی مواجهه با این ترکیبات بوده است.
روش کار: در این مطالعه مقطعی که در واحد رنگ یک صنعت خودروسازی شامل کابین، پیش رنگ و سالن رنگ انجام شد،پس از جمع آوری نمونه و تجزیه ی آن با دستگاه GC-MS، ترکیبات BTEX به عنوان آلاینده های اصلی شناسایی شدند. در مرحله ی بعداز روش بهینه شده NIOSH۱۵۰۱ جهت نمونه برداری و آنالیز ترکیبات و از روش EPA برای ارزیابی ریسک استفاده شد.
یافته ها: نتایج آنالیز نمونه ها نشان داد که مقدار غلظت بنزن در کابین رنگ بیش تر از مقدار مجاز مواجهه شغلی می باشد. میزان ریسک سرطان زایی برای بنزن و اتیل بنزن به ازای هر ۱۰۰۰ نفر در کابین رنگ به ترتیب برابر با ۱۰ و ۵/۲، در پیش رنگ برابر با ۶۳/۳ و ۸/۱ و در سالن رنگ برابر با ۲۷/۱ و ۳۹/ ۰ به دست آمد. ریسک غیر سرطان برای بنزن در کلیه بخش ها و برای زایلن در کابین رنگ و پیش رنگ بالاتر از حد مجاز توصیه شده می باشد.
نتیجه گیری: با توجه به بالا بودن ریسک سرطان زایی ترکیبات بنزن و اتیل بنزن و هم چنین ریسک غیر سرطان برای دو ترکیب بنزن و زایلن، پایش بیولوژیکی کارگران، بهبود سیستم های کنترلی موجود وبه کار گیری اقدامات کنترلی فنی و مهندسی مدرن برای کنترل میزان مواجهه با این ترکیبات توصیه می شود.
مقدمه: یکی ازعوامل زیان آور درصنایع فولاد، استرسهای حرارتی میباشد که سلامت وایمنی شاغلین را مورد تهدید قرار میدهد وموجب بیماریها واختلالات متعددی میگردد. هدف ازمطالعه حاضر ارزیابی استرس حرارتی درصنایع فولاد ومقایسه شاخصهای استرس گرمایی WBGT، DI، HSI واسترین حرارتی پیش بینی شده (PHS) دربرآورد استرس گرمایی وتعیین شاخص بهینه میباشد.
روش کار: مطالعه حاضر در قالب مطالعه ای توصیفی- تحلیلی برروی۲۲۰ نفر از کارکنان شاغل در سه صنعت فولاد کشور انجام گرفت. پارامترهای محیطی و فیزیولوژیکی مختلف براساس استاندارد هایISO ۷۷۲۶ و ISO ۹۸۸۶
در سه نوبت اندازه گیری و در نهایت متوسط وزنی زمانی شاخص های استرس گرمایی مذکورمحاسبه شد و با استفاده ازنرم افزار SPSS نسخه ۲۰ موردآنالیز آماری قرارگرفت.
یافته ها: متوسط وزنی زمانی شاخص های استرس حرارتی WBGT (℃۲۸,۲۸)، DI (℃۲۹.۱۱) و HSI (%۶۵.۷) بیش تر ازحدود مجاز بود. پارامترهای فیزیولوژیک (دمای دهانی، دمای گوش، دمای سطح پوست، فشارسیستول ودیاستول وضربان قلب) درنوبت دوم (ظهر) بیش ترین مقداررا نشان دادند. شاخص WBGT نسبت به شاخص های دیگربیش ترین همبستگی را با دمای گوش، دهانی، پوست وضربان قلب داشت (به ترتیب،
۴۰۸/۰= r، ۳۱۴/۰= r، ۴۵۹/۰= r و ۳۰۲/۰ = r وP < ۰,۰۵)، درحالی که بافشار خون سیستول ودیاستول، همبستگی معناداری نشان نداد(P >۰.۰۵) .ضریب همبستگی بین شاخص استرس حرارتی WBGT وشاخص های DI، PHS و HSI بیش ترین مقدار را دارا بود (به ترتیب، ۹۴۵/۰ = r، ۶۸۱/۰= r و ۶۰۰/۰= r وP < ۰.۰۵).
نتیجه گیری: باتوجه به همبستگی شاخص های موردبررسی وپارامترهای فیزیولوژیک، چنین نتیجه گیری شدکه شاخص WBGT بیش ترین ضریب همبستگی را با اکثر پارامترهای فیزیولوژیک موردمطالعه داراست و لذا برای ارزیابی استرس گرمایی باچنین شرایط آب و هوایی دراین صنعت، شاخص WBGT نسبت به شاخص های دیگر مورد مطالعه، بهینه ترین شاخص کاربردی است.
مقدمه: آگاهی از شعاع های انفجار، آتش و خسارت ناشی از آن می تواند نقشی مهم در دست یابی به اقدامات پیش گیرانه از حوادث داشته باشد. لذا این مطالعه با هدف مدل سازی و ارزیابی پیامدهای حاصل از نشت پروپیلن اکساید یک صنعت پتروشیمی انجام شده است.
روش کار: روش مورد استفاده در مطالعه حاضر QRA است که شامل ۷ مرحله می باشد. در مطالعه حاضر جهت بررسی و مدل سازی نحوه انتشار پروپیلن اکساید، نخست با اطلاعات واحد فرآیندی آشنا شده، در ادامه با انجام ارزیابی ریسک به روش HAZOP ،خطرات موجود شناسایی گردید. مراحل ارزیابی پیامد در یک واحد فرآیندی شامل انتخاب سناریو، تعیین مشخصات سناریو، مدل سازی پیامدهای ناشی از سناریوی انتخابی، تحلیل نتایج و تعیین درصد مرگ و میر می باشد. مدل سازی پیامد و ارزیابی نشت پروپیلن توسط نرم افزار PHAST ورژن ۵۱/۶ انجام گردید.
یافته ها: منحنی های حاصل از محدوده آتش ناگهانی انتشار پروپیلن اکساید نشان می دهد که در سناریوی نشتی ۵ میلی متر تا شعاع ۱۵/۰ متر و در سناریوی با نشتی ۲۵ میلی متر تا شعاع ۱/۱ متر و در سناریوی با نشتی ۱۰۰ میلی متر تا شعاع ۳۹ متر را تحت تاثیر قرار می دهد. حداکثر شدت تابش حریق فورانی در نقطه اولیه سناریوی ۵ میلی متر حریق ۴/۲ کیلووات بر مترمربع، در سناریوی نشتی ۲۵ میلی متر شدت تابش در فاصله ۵ متری از حریق شدت تابش به حداکثر مقدار ۹ کیلووات بر متر مربع، در سناریوی با نشتی ۱۰۰ میلی متر حریق فورانی شدت تابش در نقطه اولیه حریق ۱۴ کیلووات بر متر مربع بوده که حداکثر شدت تابش گرمایی در فاصله ۵ متری به مقدار ۵/۱۶ کیلووات بر متر مربع می رسد و حداکثر تا فاصله ۸۰ متری اطراف مخزن را تحت تاثیر قرار می دهد. میزان درصد مرگ و میر کارکنانی که با حریق فورانی مواجهه دارند، ۵۰ درصد می باشد.
نتیجه گیری: بسیاری از حوادث ناشی از نشتی و انفجار مخازن به دلیل خوردگی و پوسیدگی اتصال ها و تجهیزات می باشدکه می توان با انجام بازرسی های فنی و بازدیدهای مستمر از روی دادن بسیاری از حوادث جلوگیری نمود.
مقدمه: هوا در محیطهای بسته دارای انواع گستردهای از میکروارگانیسمها مانند باکتریها، قارچها و ویروسها است که برخی از آنها میتوانند سلامتی انسان را تحت تأثیر قرار دهند. فیلتراسیون یکی از متداولترین روشها برای حذف میکروارگانیسمها در نظر گرفته میشود. هدف از این مطالعه بررسی عمل کرد فیلترهای ساده و فوتوکاتالیتیکی هپا در سرعتهای سطحی متفاوت و شدتهای مختلف منبع نوری لامپ UVC در کاهش میکروارگانیسمهای هوابرد میباشد.
روش کار: این پس از نصب فیلترهای معمولی و فوتوکاتالیتیک هپا در بستر تست، سوسپانسیون باکتریهای استافیلوکوکوس اپیدرمیدیس و باسیلوس سوبتیلیس با غلظت CFU/ml ۱۰۷ توسط نبولایزر به داخل کانال بستر تست اسپری شدند. نمونهبرداری از میکروارگانیسمهای نفوذی از فیلترها با استفاده از روش ۰۸۰۰ NIOSH و در دمای هوای ℃ ۳±۲۲، رطوبت نسبی ۵±۳۵% و سرعت جریان مختلف هوا (m/s ۱/۰ و m/s ۳/۰)
و شدت تابش متفاوت UVC (mW/cm۲ ۱، mW/cm۲ ۸/۱ و حالت عدم تابش پرتو) در مدت زمان ۳۰ دقیقه صورت گرفت. تراکم میکروارگانیسمهای نفوذی از فیلترها برحسب CFU/m۳ تعیین گردید.
یافته ها: میان میزان نفوذ میکروارگانیسمها در حالت عدم تابش بین دو فیلتر معمولی و فوتوکاتالیتیک هپا اختلاف چشم گیری وجود نداشت (۰۵/۰
P). علاوه بر این، مقایسه فیلترها در حالتهای تابش mW/cm۲ ۱ و mW/cm۲ ۸/۱ نسبت به هم از لحاظ آماری رابطه معنیداری را نشان داد (۰۵/۰>P). هم چنین تابش UVC با شدت mW/cm۲ ۸/۱ در مقایسه با شدت mW/cm۲ ۱ باعث کاهش بیش تر نفوذ باکتریها از هر دو نوع فیلتر شده که این اختلاف از لحاظ آماری معنیدار میباشد (۰۵/۰>P). با افزایش سرعت سطحی از m/s ۱/۰ به m/s۳/۰ تحت تابش UVC با شدت mW/cm۲ ۱، mW/cm۲ ۸/۱ و هم چنین در حالت عدم تابش UVC در هر دو نوع فیلتر هپا میزان نفوذ باکتریها به طور قابل توجهی افزایش یافت (۰۵/۰>P).
نتیجه گیری: فوتوکاتالیتیکی کردن فیلترهای هپا و افزایش شدت تابش پرتو UVC به خصوص در سرعتهای سطحی پایینتر باعث تأثیر مثبت چشم گیری در کاهش میکروارگانیسمهای هوابرد و افزایش راندمان فیلترهای هپا میشود.
مقدمه: کارگران صنایع تولید فولاد به طور گسترده با ترکیبات آلی فرار مواجهه دارند. با توجه به اثرات بهداشتی این ترکیبات، هدف از این مطالعه تعیین میزان مواجهه شغلی با ترکیبات BTEX و هم چنین ارزیابی ریسک سرطان زایی ناشی از بنزن و غیر سرطان زایی این ترکیبات در یک صنعت فولاد بوده است.
روش کار: این مطالعه مقطعی در واحد تولید کک یک صنعت تولید فولاد انجام شد. پس از جمع آوری نمونه های فردی از منطقه تنفسی کارگران و تجزیه ی آن با دستگاه گاز کروماتوگرافی مجهز به آشکار ساز یونش شعله ای (GC-FID) مطابق روش شماره ۱۵۰۱ انستیتوی ملی ایمنی و بهداشت شغلی (NIOSH ۱۵۰۱)، میزان مواجهه با ترکیبات BTEX به صورت کمی تعیین شد. در مرحله ی بعد، با استفاده از روش شبیه سازی مونت کارلو ریسک سرطان زایی برای بنزن و ریسک غیر سرطان زایی برای ترکیبات BTEX محاسبه گردید.
یافته ها: نتایج آنالیز نمونه ها نشان داد که مقدار غلظت بنزن در بخش های انرژی و بیوشیمی و تصفیه بنزول بیش تر از حد مجاز مواجهه شغلی می باشد. در بین واحدهای مطالعه شده، بخش تصفیه بنزول به عنوان آلوده ترین بخش، دارای بالاترین غلظت از ترکیبات BTEX بود. ریسک غیر سرطان زایی برای کلیه ترکیبات BTEX در تمام بخش های مورد مطالعه کوچک تر از یک به دست آمد. مقدار ریسک سرطان زایی برای بنزن در واحدهای انرژی و بیوشیمی، تصفیه بنزول و کوره آزمایشی بالاتر از حداکثر مقدار قابل قبول تعیین شده توسط آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (US EPA) می باشد.
نتیجه گیری: با توجه به بالا بودن غلظت بنزن در واحدهای انرژی و بیوشمی و تصفیه بنزول و هم چنین بالا بودن ریسک سرطان زایی آن، بهبود سیستم های کنترلی موجود و به کار گیری سیستم های کنترلی فنی و مهندسی پیشرفته برای کنترل میزان مواجهه شغلی الزامی است.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به بهداشت و ایمنی کار میباشد.
طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق
© 2025 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by : Yektaweb